دست در دست خطر بود و نمی دانستم
دیده از حادثه تر بود و نمی دانستم
گفته بودند مرا عشق مجو در هر کس
گوشِ ِ دل از بُنِه کَر بود و نمی دانستم
آخرش هم نشد از چشم تو من دل بکنم
چشم تو زنگ خطر بود و نمی دانستم
و نمی شد که بفهمم تو چه کردی با من
همه ی عشق تو شر بود و نمی دانستم
پشت مادر که شکست ازغم و حرص از بس خورد؛
"کاش این طفل پسر بود" و نمی دانستم ــ
که چه می گفت و چه می خواست شود این دختر
دخترش بد شد و خـــر بود و نمی دانستم ـــ
مادرم از چه دلش هم دل ِ گورستان شد
غصه اش چشم پدر بود و نمی دانستم
و پدر پیر شد از بس که مرا سخت گریست
قسمتش خون جگر بود و نمی دانستم
.
آخ ! حالا چه کنم با غم تنها ماندن؟
دیده یک عمر به در بود و نمی دانستم ـــ
چه خطا سر زد و مادر به کجا...؟ آه!.. پدر...
درد هایم چقــــــــــــدر بود و نمی دانستم
صبا آقاجانی
دیگر اشعار : صبا آقاجانی
نویسنده :